نوروز و رستاخیز خانهها
در گردش فصول و نو شدن برگهای گیاهان و سر زدن جوانه ها و شاخه ها و شکوفه رمزی هست که استحاله و دیگرگونی مرگ را به زندگی و بیجانی و خشکیدگی را به شکفتگی و رنگ و جوانی نقش می زند.
تجدید حیات و نو شدن زندگانی
چکیده:
در گردش فصول و نو شدن برگهای گیاهان و سر زدن جوانه ها و شاخه ها و شکوفه رمزی هست که استحاله و دیگرگونی مرگ را به زندگی و بیجانی و خشکیدگی را به شکفتگی و رنگ و جوانی نقش می زند.
تعداد کلمات: 1233 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
در گردش فصول و نو شدن برگهای گیاهان و سر زدن جوانه ها و شاخه ها و شکوفه رمزی هست که استحاله و دیگرگونی مرگ را به زندگی و بیجانی و خشکیدگی را به شکفتگی و رنگ و جوانی نقش می زند.
تعداد کلمات: 1233 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: کتایون مزداپور
نوروز جشن تجدید حیات و نو شدن زندگانی است. در گردش فصول و نو شدن برگهای گیاهان و سر زدن جوانه ها و شاخه ها و شکوفه رمزی هست که استحاله و دیگرگونی مرگ را به زندگی و بیجانی و خشکیدگی را به شکفتگی و رنگ و جوانی نقش می زند. در این دیگرگونی و تولد دوباره، نوباوگان نباتی بر مرگ زمستانی غلبه یافته اند و به نوزایی و حیات نو رسیده اند. پس جاودانگی و پیروزی بر مردن را در زایش نوآیین دانه و سبزی درخت و گیاه می شود نظاره کرد. به همین روال است که همواره نوروز با چیرگی بر مرگ همراه به ذهن می آید و در قصه ها و اساطیری که پیدایش نوروز را شرح می دهد، پنداره غلبه بر مرگ را می بینیم.
نوروز به جمشید منسوب است و در داستان اوستایی جم آمده است که در شهریاری جم مرگ و پیری و بیماری نبود: جم به دادار اورمزد گفت که «من این جهان تو را فراخ کنم، من این جهان تو را بالانم، من از تو بپذیرم پاسداری و سالاری جهان را برای نگهداری جهانیان، که در آن شاهی من نه آن سردباد، نه آن گرم باد و نه بیماری و نه مرگ باشد» (فرگرد دوم وندیداد بند ه بهار، ۱۳۷۶، مص ۳۹۷-۲۱۶ )
در آن روزگار فرخ دیوان، مانند دیو آز و نیاز، بنده مردم بودند و مرگ و بیماری در شهریاری خجسته جم نبود. مردم پنداشتند که در چنین کشور و زمانه ای، با چنین خادمان و بندگانی بوده است که ساختن آن عمارت شگفت و عظیم میشر شده است که در آن بویژه برگزاری جشن نوروز رسم بوده است: یعنی تخت جمشید. هم از رسم برگزاری نوروز در تخت جمشید خبر داریم و میدانیم که نمایندگان اقوام و ملل گوناگون در امپراطوری هخامنشیان ارمغانهای نوروزی خود را به آن میعادگاه عمومی و همگانی مشترک می آوردند و هم آن که می بینیم که استواری سنگها و ستونهای سرافراز تخت جمشید نماد چیرگی بر زمان و غلبه بر مرگ است: نوروز جاودانه و دمیدن شکوفه و گل در هر بار همپای و هماهنگ با پایداری سنگهای استوار.
بیشتر بخوانید : تأملی در نوروز
چنین تداومی و چنین یگانگی و اتحادی در حیات درست همان چیرگی و غلبه یافتن بر مرگ است. در زمانه ما، ابزار چنین چیرگی و زنده داری فرهنگ و سنت نیاکانی نوسازی و تازه گردانی است. امروزه، بویژه همین اکنون و اینک، زمان و هنگام فرخنده ای است که به پیرامون خود بنگریم و میراث گرانبهایی را که به ما از نیاکان ارجمندمان به یادگار باز مانده است، بازشناسیم. آگاهی و خرد، که پناه مردمان در هنگام آمیزش نیکی و بدی و مرگ و حیات است، به ما خواهد گفت که کدامین یک از آن یادگارهای دیرینه، زیبای ماندن و برازنده پیوستن به جهان نوین و روزگاران زنده و معاصر است: چشم بینا را خرد و آگاهی به ما داده است و خواهد داد!
تخت جمشید و استواری آن خود نگاهبان خویش بوده است و جشن نوروز را نسلهای پیاپی مردم زنده نگاه داشته اند. در پیرامون ما، خانه های روستایی خشتی و گلی، خانه های اندکی بزرگتر آجری، اجاقهای قدیمی و هیزمدانها، ابزارهای خرد و بزرگ برای زندگانی، هزاران هزار شیئی که هر یک از آنها بازگوی و نماینده زیستن و کوشندگی هزاران تن اند، میراث ما به شمار می روند. این اشیای مادی هرگز بی اهمیت و خوار و کهنه نیستند، بلکه در خود نماد زندگانی قرون و اعصار و گذشتگان بزرگوار و ارجمندی را حفاظت میکنند که شایان ارزیابی و بازبینی و ارجگذاری است. میراث معنوی گرانقدری که در این چیزهای بظاهر کم بها و بی اهمیت نهفته است، در واقع نباید بیش از این ناشناخته بماند. دنیای امروزی از ما انتظار و به ما امید دارد که بازیابی و قدر و بها دادن به این میراث معنوی را هر چه زودتر به صورت هدفی متعالی و بلند درآوریم و به آن ارزش و اعتباری بخشیم که شایسته آن است. آنها را تازه گردانیم و به جهانیان بشناسانیمشان و از آنها بهره بگیریم.
مردم پنداشتند که در چنین کشور و زمانه ای، با چنین خادمان و بندگانی بوده است که ساختن آن عمارت شگفت و عظیم میشر شده است که در آن بویژه برگزاری جشن نوروز رسم بوده است: یعنی تخت جمشید. هم از رسم برگزاری نوروز در تخت جمشید خبر داریم و میدانیم که نمایندگان اقوام و ملل گوناگون در امپراطوری هخامنشیان ارمغانهای نوروزی خود را به آن میعادگاه عمومی و همگانی مشترک می آوردند و هم آن که می بینیم که استواری سنگها و ستونهای سرافراز تخت جمشید نماد چیرگی بر زمان و غلبه بر مرگ است: نوروز جاودانه و دمیدن شکوفه و گل در هر بار همپای و هماهنگ با پایداری سنگهای استوار.
تلاش کردن برای انطباق یافتن با محیط طبیعی، ابزارهای گوناگون برای زندگانی، نوع برخورد و نگاه کردن به جهان در هر گوشه ای از جهان و در هر یک از قرون و اعصار و در هر یک از فرهنگهای عالم بشری به شکلی ویژه و خاص صورت گرفته و درآمده است. همه آنها قابل بررسی و شناخت و ارزیابی اند و هر یک، به جای خود و به سهم خود آزمون و تجربه انسانی و بشری را در بر دارند. آنچه به ما و نیاکان گرانقدر ما باز می گردد، از جمله گرانبهاترین و خردمندانه ترین شیوه های زیستن را بازنمون می کند. سودهایی چون جاذبه های گردشگری و ایجاد شغل وکار فقط یکی از جنبه های گوناگون چنین توجهی به میراث معنوی زرتشتی است و نگاهداری و حفاظت و نیز معرفی و شناساندن فرهنگ کهنسال و سرافراز نیاکانی جنبه هایی دیگر از آن.
چنین است که مانند نوروز جاودانه و جاودانگی سرشته در طبیعت نوروزی، ما نیز خوش است که بیاموزیم نگاهداری از خانه های خشتی و گلی و چرخهای ریسندگی و خمره های قدیمی و درهای چوبی خانه های کهن را. با این نگاهداری و نگاهبانی است که بر مرگ فرهنگ دیرینه چیره خواهیم شد و با همان شیوه که نوروز جهان طبیعت و گیاهان را زنده می کند، ما نیز خواهیم توانست دانه هایی را که خردمندان و کوشندگان گذشته در دل خاک کاشته اند، برویانیم و سبز کنیم و به بارشان آوریم. بیاموزیم و بگوییم و چون نوروز و بهاران هماره خرم و شادان و شکوفان باشیم! به کام دوستان و بخت پیروز آگاهی و دانشی که از جهان غرب و دنیای مدرن می آید، امروزه به ما خاطرنشان میکند که ارج نهادن به خانه های خشت و گلی کهن هرگز کهنه پرستی و عقب ماندن از قافله تمدن و فرهنگ نوین نیست. بلکه بویژه حرمت گذاردن به دانش و دانایی فنی سازندگان آنها است و نیز گام زدن در راه زنده سازی و زنده داری میراث معنوی نیاکانی و بهره برداری از این گنجهای خاکی رنگ و سرشار از برکت و غنای راستین. آن مردم خردمند و داننده بخوبی آگاهی داشتند که مثلا در کویر یزد، که روزهای داغ تابستان و سوز سرد زمستان دارد، چگونه خانه و شهر بسازند و چگونه خانه و شهری بسازند که در زمستان با یک منقل آتش گرم شود و در تابستان نیازی به خنک کردن آن نباشد.
همان درهای چوبی، همان دیوارهای ضخیم و همان راههای قدیمی برای زیستن، میراث معنوی کهنسال و ارزنده ما را در خود نهفته است. با گرفتن جشن نوروز در همان خانه های کهن و یادگارهای گرانقدر می باید «میراث داری» کنیم و نه آن که «میراث خواری»! به امید پروردگار و یاری یزدان راههای نوگردانید ویرانه های کهن را خواهیم آموخت و بر مبنای روشهای نوین و زنده در این نوروز و هزاران نوروز آینده به جهان خواهیم گفت که در ایران ما فقط تخت جمشید نیست که صلابت شگرف آن شگفت انگیز است، بلکه کوخها و خانه های کوچکی در همین امروز هم از آن نیاکان مقتدر و گرانمایه ما بر جا است که با جشنهای آبادانی و تازه سازی اندیشه رستاخیز را بازآرایی میکند و از سر نو، در درون جهان امروزی، ارزشهای کهن و عظیم را باز می شناسد و بازیابی و زنده گردانی آنها را جشن می گیرد، همچنان که گاهنبار پنجه را، و آتش افروزی نوروز را بر بام خانه ها و در کوههای بلند .
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
تخت جمشید و استواری آن خود نگاهبان خویش بوده است و جشن نوروز را نسلهای پیاپی مردم زنده نگاه داشته اند. در پیرامون ما، خانه های روستایی خشتی و گلی، خانه های اندکی بزرگتر آجری، اجاقهای قدیمی و هیزمدانها، ابزارهای خرد و بزرگ برای زندگانی، هزاران هزار شیئی که هر یک از آنها بازگوی و نماینده زیستن و کوشندگی هزاران تن اند، میراث ما به شمار می روند. این اشیای مادی هرگز بی اهمیت و خوار و کهنه نیستند، بلکه در خود نماد زندگانی قرون و اعصار و گذشتگان بزرگوار و ارجمندی را حفاظت میکنند که شایان ارزیابی و بازبینی و ارجگذاری است. میراث معنوی گرانقدری که در این چیزهای بظاهر کم بها و بی اهمیت نهفته است، در واقع نباید بیش از این ناشناخته بماند. دنیای امروزی از ما انتظار و به ما امید دارد که بازیابی و قدر و بها دادن به این میراث معنوی را هر چه زودتر به صورت هدفی متعالی و بلند درآوریم و به آن ارزش و اعتباری بخشیم که شایسته آن است. آنها را تازه گردانیم و به جهانیان بشناسانیمشان و از آنها بهره بگیریم.
مردم پنداشتند که در چنین کشور و زمانه ای، با چنین خادمان و بندگانی بوده است که ساختن آن عمارت شگفت و عظیم میشر شده است که در آن بویژه برگزاری جشن نوروز رسم بوده است: یعنی تخت جمشید. هم از رسم برگزاری نوروز در تخت جمشید خبر داریم و میدانیم که نمایندگان اقوام و ملل گوناگون در امپراطوری هخامنشیان ارمغانهای نوروزی خود را به آن میعادگاه عمومی و همگانی مشترک می آوردند و هم آن که می بینیم که استواری سنگها و ستونهای سرافراز تخت جمشید نماد چیرگی بر زمان و غلبه بر مرگ است: نوروز جاودانه و دمیدن شکوفه و گل در هر بار همپای و هماهنگ با پایداری سنگهای استوار.
تلاش کردن برای انطباق یافتن با محیط طبیعی، ابزارهای گوناگون برای زندگانی، نوع برخورد و نگاه کردن به جهان در هر گوشه ای از جهان و در هر یک از قرون و اعصار و در هر یک از فرهنگهای عالم بشری به شکلی ویژه و خاص صورت گرفته و درآمده است. همه آنها قابل بررسی و شناخت و ارزیابی اند و هر یک، به جای خود و به سهم خود آزمون و تجربه انسانی و بشری را در بر دارند. آنچه به ما و نیاکان گرانقدر ما باز می گردد، از جمله گرانبهاترین و خردمندانه ترین شیوه های زیستن را بازنمون می کند. سودهایی چون جاذبه های گردشگری و ایجاد شغل وکار فقط یکی از جنبه های گوناگون چنین توجهی به میراث معنوی زرتشتی است و نگاهداری و حفاظت و نیز معرفی و شناساندن فرهنگ کهنسال و سرافراز نیاکانی جنبه هایی دیگر از آن.
چنین است که مانند نوروز جاودانه و جاودانگی سرشته در طبیعت نوروزی، ما نیز خوش است که بیاموزیم نگاهداری از خانه های خشتی و گلی و چرخهای ریسندگی و خمره های قدیمی و درهای چوبی خانه های کهن را. با این نگاهداری و نگاهبانی است که بر مرگ فرهنگ دیرینه چیره خواهیم شد و با همان شیوه که نوروز جهان طبیعت و گیاهان را زنده می کند، ما نیز خواهیم توانست دانه هایی را که خردمندان و کوشندگان گذشته در دل خاک کاشته اند، برویانیم و سبز کنیم و به بارشان آوریم. بیاموزیم و بگوییم و چون نوروز و بهاران هماره خرم و شادان و شکوفان باشیم! به کام دوستان و بخت پیروز آگاهی و دانشی که از جهان غرب و دنیای مدرن می آید، امروزه به ما خاطرنشان میکند که ارج نهادن به خانه های خشت و گلی کهن هرگز کهنه پرستی و عقب ماندن از قافله تمدن و فرهنگ نوین نیست. بلکه بویژه حرمت گذاردن به دانش و دانایی فنی سازندگان آنها است و نیز گام زدن در راه زنده سازی و زنده داری میراث معنوی نیاکانی و بهره برداری از این گنجهای خاکی رنگ و سرشار از برکت و غنای راستین. آن مردم خردمند و داننده بخوبی آگاهی داشتند که مثلا در کویر یزد، که روزهای داغ تابستان و سوز سرد زمستان دارد، چگونه خانه و شهر بسازند و چگونه خانه و شهری بسازند که در زمستان با یک منقل آتش گرم شود و در تابستان نیازی به خنک کردن آن نباشد.
همان درهای چوبی، همان دیوارهای ضخیم و همان راههای قدیمی برای زیستن، میراث معنوی کهنسال و ارزنده ما را در خود نهفته است. با گرفتن جشن نوروز در همان خانه های کهن و یادگارهای گرانقدر می باید «میراث داری» کنیم و نه آن که «میراث خواری»! به امید پروردگار و یاری یزدان راههای نوگردانید ویرانه های کهن را خواهیم آموخت و بر مبنای روشهای نوین و زنده در این نوروز و هزاران نوروز آینده به جهان خواهیم گفت که در ایران ما فقط تخت جمشید نیست که صلابت شگرف آن شگفت انگیز است، بلکه کوخها و خانه های کوچکی در همین امروز هم از آن نیاکان مقتدر و گرانمایه ما بر جا است که با جشنهای آبادانی و تازه سازی اندیشه رستاخیز را بازآرایی میکند و از سر نو، در درون جهان امروزی، ارزشهای کهن و عظیم را باز می شناسد و بازیابی و زنده گردانی آنها را جشن می گیرد، همچنان که گاهنبار پنجه را، و آتش افروزی نوروز را بر بام خانه ها و در کوههای بلند .
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
بیشتر بخوانید :
انسان شناسی در ایران
نوروز در کتب فقهى و استدلالى
نوروز در فرهنگ شیعه
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}